محل تبلیغات شما



هرموقعی که تعداد خبرهای بد زیاد می شه نوشتن من هم کمتر می شه، یه رابطه مستقیمی وجود دارد بین نوشتن و اعصاب راحت که تو این مدت متاسفانه به خاطر اتفاق هایی که اول در ایران و بعد هم تو اروپا افتاد واقعا حوصله ای برای نوشتن نداشتم. به وجود آمدن ویروس کرونا و همه گیر شدن این بیماری تو ایران واقعا دلم را به لرزه می اندازد، خبرها در مورد اینکه این ویروس از چه زمانی آغاز شده و چه تعداد انسان تا به حال از این بیماری درگذشتند، خیلی ضد و نقیضِ و ایران هم که سردسته
دو روز قبل در شهر HANAU در نزدیکی فرانکفورت یک تروریست آلمانی به دو تا قلیون سرا رفت و به طرف آدمهایی که اونجا بودن تیراندازی کرد. پس از تیراندازی به خونه رفت و بعد از کشتن مادرش، خودش را هم کشت. دنیای عجیبی داریم، همش خبر منفی و ناراحت کننده، فرقی نمی کنه که کجا باشی ، دیگه این روزها رویای کشورهای آروم و بدون خشونت داره رنگ می بازه و دموکراسی که اروپا اینقدر ادعاشو داشت داره نتایج برعکس می ده. یه جورایی به نظر می رسه که نظریاتی که در مورد اداره کشورها
یک چیزی که قبل از مهاجرت باید بدونید اینه که هیچ وقت با مهاجرت نمی تونید از خودتون و زندگیتون فرار کنید، یا مثلا فکر کنید وقتی مهاجرت کردید از دست استرس هایی که تو ایران داشتید راحت می شید، شاید خودتون دیگه تو مرکز اون استرس ها و اتفاقات نباشید اما تا وقتی که عزیزان شما اونجا هستند، قلب شما هم اونجاست و برای تک تک اونها نگرانید. امسال هم که از همون ابتدا با اتفاق های بد شروع شد، بلایای طبیعی که سال ها سوء مدیریت در بخش های مختلف کشور را نشون می ده، در سالی
به نظر من سخت ترین چالش مهاجرت، زبان یاد گرفتن به خصوص تو کشورهای غیرانگلیسی زبان هست. چون تا قبل از اون اطلاعاتی از اون زبان نداریم و حتی شاید یه کلمه هم به اون زبان بلد نباشیم. من فکر می کنم که هرکسی به هرجایی که می خواد مهاجرت کنه اول باید زبان اون کشور یاد بگیره، اصلا فرقی نداره که قراره بره اروپا یا بره ترکیه یا عراق، هرجا می رید قبلش چند ترم زبان اون کشور بخونید، چون حتی اگر بالاترین مدرک زبان را هم داشته باشید وقتی وارد اون کشور می شید، خیلی خیلی تو
دیدم که سال ها است هرچی می نویسم تو لپ تاپ و گوشیم ذخیره می شه و البته به لطف تکنولوژی می تونم از این گوشی به اون گوشی تلفن منتقلش کنم، خب چرا همه اینهارو نیارم تو قالب یک وبلاگ، شاید یه نفر دیگه هم خوند و خوشش اومد. بعد از مهاجرت که دیگه نتونستم به عنوان خبرنگار فعالیت کنم، واقعا دلم برای نوشتن و بعدم دکمه ارسال و انتشار زدن تنگ شده بود، برای یه خبرنگار چه لذتی از این بالاتر که هر چی می نویسه بقیه هم بخونند و نقدش کنند، نوشتن برای من از دوران کودکی یه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها